بدون عنوان
اینجا اولین باری بود که برات لاک زدم و.لی فعلا به دلیل این که دستاتومیخوری میترسم به دستات لا ک بزنم قربون اون پاهای نازو خوشگلت اینم آیدای من که از بس وقتی باهم توخونه تنهاییم غر میزنه مجبورم باخودم آشپزخونه ببرمت وآخرشم فکر کنم یه آشپز ماهر بشی ...
نویسنده :
مامانی و بابایی آیدا
20:47
عکس
این جا اولین باره که بهت فرنی دادم اینم عکس بعد ازخوردن فرنی ...
نویسنده :
مامانی و بابایی آیدا
18:20
ماهگرد 5 ماهگی
آخه نمیدونم از کیکی که مامانیت پخته خوشت نیومده چته دخملی واسه چی اون شب انقدر گریه کردی یاشایدم چون شمع یادمون رفته بزاریم روی کیکت خانوم خانومای باسلیقه مامانی یاشایدم ولش ن اصلا بیاباعروسکات بازی کن خوشگلم ...
نویسنده :
مامانی و بابایی آیدا
15:46
بدون عنوان
مربوط به آیدا
هندونه شب یلدا ی ما آیدا
مامانی به خدا یه دونه ای قربون اون کلاه هندو نه ایت برم خداییش کیه که دوست نداشته باشه یه همچین هندونه خوشگل ونازو گاز بزنه ...
نویسنده :
مامانی و بابایی آیدا
2:16